Article 8
با اينكه حضورت رااحساس مي كنم و دستانت را لمس ؛ با اين حال باز سايه ي تنهايي زندگيم را پر از ابر مي كند و لحظه هاي تنهاييم را باراني . كجايي ان هنگام كه دلم هوايت را مي كند و عرصه ي روزگار در غروب...
View ArticleArticle 7
نمي دانم با شكوفه ي محبتي كه در دل پاييزيم و در زمستان خاطراتم شكوفه است چه كنم ؟ اينك با اشك چشمانم ابياري ان شكوفه ي كوچك را مي كنم تا روزي بتوانم با افتاب نگاهت و زمين خيس از باران چشمانم غنچه ي عشق...
View ArticleArticle 6
امشب كه واژه ها به ذهنم هجوم اوردند و مرا وادار بر ان كردنند كه برايت بنويسم نمي دانم از چه برايت بگويم . از كدامين خاطره كه با هم ساختيم و از كدام زخم كه هر لحظه با لحظات دوريمان عجين مي شود و دردي بر...
View ArticleArticle 5
دارم احساست مي كنم وجود خاموشت را وجودي كه نخواستيم با دميدن در ان شعله ورت كنيم تا اتش سوزانت دلمان را به اتش نكشد. نمي دانم چرا ! چرا شراره هاي وجود تو را ناديده گرفتيم و با چشم بربستن خواستيم تو را...
View ArticleArticle 3
هیچ کس صدای تنهاییم را نشنید و هیچ کس سکوت سرد وجودم را حس نکرد با انکه تنهایم و سرد و ساکت باز در خلوت خویش فریاد می زنم تا شاید حصار تردید شکسته شود . شاید...
View ArticleArticle 2
در چشمانت که می نگرم در سیاهی ان گم می شوم و ان هنگام نمی دانم راه قلبت کجاست . نمی دانم ایا جایی برای من در اعماق قلبت وجود دارد یا تمامی انها واژه هایی ست که از روی دل تنگی مرا مجبور به نگاشتن می کند...
View ArticleArticle 1
می خوام حرف بزنم با قلمم روی این لوح سفید بنویسم آهای برگه های دفترم آیا می دانید تنها همدم زندگیم شما و خطهای نگاشته شده ی شماست. می دانی تنها راز دار زندگیم که از تمامی دردها و رنجها و غم و شادی و...
View ArticleArticle 0
با واژه هایم با تو سخن می گویم با واژه هایم به تو عشق می ورزم و با همین واژه ها اشکانم را به تو هدیه می کنم زبان گویای تمام روزهای بی کسی ام همین واژه هایی ست که از دریچه ی ذهنم می جوشد و آتشی به قلبم...
View ArticleArticle 0
با گذر زمان پیش می روم و ناچار از برگشت به روزهای گذشته صدای روزهایی که می گذرد در همهمه و شلوغی شهرمان گم است مثل تنهایی آدمای تنها مثل نادیده گرفتن اشکهای دلی غمگین مثل نشنیده گرفتن آه دلی شکسته مثل...
View Article
More Pages to Explore .....